اولین باری که عشقم فهمید سیگار میکشم ،مثل بارون بارید . . .
با گریه قسمم داد ” توروخدا دیگه نکش توروخدا ترکش کن ” صداش توگوشمه هنوز !
اما من هنوزم که هنوزه دارم میکشم . . . آخه چون اونم قسم خورده بود ، که ترکم نکنه ولی رفت . . . . . . ؟
شبها من اینجوری صبح میشه
عکساتو میچینم روی تختم
اصلا مهم نیست چی میگن مردم
با خاطراتت خیلی خوشبختم
شبهای من اینجوری صبح میشه
با اشک و لبخند و در و دیوار
آهنگی که دوست داشتی رو تکرار
سیگار و هی سیگار و هی سیگار
عکساتو میچینم روی تختم
هی با خودم حرف میزنم از تو
تو بعضی عکسا عاشقت میشم
تو بعضی ها دل میکنم از تو
یخ میکنه دستام یه وقتایی
بعضی شبا آغوشم آتیشه
من با لباست قصه ها دارم
شبهای من اینجوری صبح میشه
با اشک و لبخند و در و دیوار
آهنگی که دوست داشتی رو تکرار
سیگار و هی سیگار و هی سیگار
“همیشه می گویی ترک کن این سیگارهای لعنتی را ، به تو قول می دهم که به زودی ترک کنم . . .
این خودِ لعنتی را ! ”
گردآوری: مجله اینترنتی جکران